تولد 5 سالگی زینب جوووونممم و رویدادهای مهر96 تا فروردین 97
سلام عزیزم امروز که داشتم وبلاگت رو نگاه میکردم یهو دیدم من اصلا عکسهای تولد 5 سالگیت رو نذاشتم گفتم امشب که زودتر خوابیدی بیام و اون عکس ها رو هم بذارم امسال برای تولدت مثل هرسال از دوماه قبل برنامه ریزی کردم و تم تولدت به انتخاب خودت سوفیا شد و منم شروع کردم به خرید وسایل والبته سفارش لباس ست برای خودم و دختر عزیزم و همه چی خیلی خوب پیش میرفت که یهو خبر فوت ناگهانی پدربزرگ عزیزم رو دادن و همه ما خیلی خیلی ناراحت شدیم و از روز فوت پدربزرگ تا ده روز بعد از فوت در گیر مراسمات بودیم و هر روز خونه پدربزرگ و کلا بیخیال تولد و لباس شده بودم اما بعد از چند هفته زینب جونم گفت وای مامان تولدم چی من تولد میخوام هر چقدر من و بابایی صحبت کردیم که...
نویسنده :
سمیه
0:39